یازدهم: پایان داستان زال و رودابه Podcast: Play in new window | Download | EmbedSubscribe: RSS راهبری نوشته Previous Previous post: دهم: ادامهی داستان زال و رودابهNext Next post: دوازدهم: داستان تولد رستم 2 Comments جمال بدیعی ۱۱ مهر , ۱۴۰۰ at پاسخ خوشبختانه منوچهر کوتاه اومد و قضیه ختم به خیر شد. این سخنان زال خیلی تاثیرگذار بود: دروگر زمانست و ما چون گیا همانش نبیره، همانش نیا به پیر و جوان یک به یک ننگرد شکاری که پیش آیدش بشکرد گر ایوان ما سر به کیوان بَرَست از آن بهرهٔ ما یکی چادرست آزاده ۲۱ اسفند , ۱۴۰۱ at پاسخ چرا مادر زال تو داستان نیست و سیندخت این همه تاثیر گذار؟ حتی وقتی سام زال رو فرستاد پیش سیمرغ اعتراضی از مادرش نشنیدیم. میدونم مقصر شما نیستی و فردوسی هم تقصیری نداره! ایراد از افسانه است. دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخنشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *دیدگاه * نام * ایمیل * وب سایت مرا از دیدگاههای پس از این با رایانامه آگاه کن. مرا از نوشتههای تازه با رایانامه آگاه کن. Δ
جمال بدیعی ۱۱ مهر , ۱۴۰۰ at پاسخ خوشبختانه منوچهر کوتاه اومد و قضیه ختم به خیر شد. این سخنان زال خیلی تاثیرگذار بود: دروگر زمانست و ما چون گیا همانش نبیره، همانش نیا به پیر و جوان یک به یک ننگرد شکاری که پیش آیدش بشکرد گر ایوان ما سر به کیوان بَرَست از آن بهرهٔ ما یکی چادرست
آزاده ۲۱ اسفند , ۱۴۰۱ at پاسخ چرا مادر زال تو داستان نیست و سیندخت این همه تاثیر گذار؟ حتی وقتی سام زال رو فرستاد پیش سیمرغ اعتراضی از مادرش نشنیدیم. میدونم مقصر شما نیستی و فردوسی هم تقصیری نداره! ایراد از افسانه است.
خوشبختانه منوچهر کوتاه اومد و قضیه ختم به خیر شد. این سخنان زال خیلی تاثیرگذار بود:
دروگر زمانست و ما چون گیا
همانش نبیره، همانش نیا
به پیر و جوان یک به یک ننگرد
شکاری که پیش آیدش بشکرد
گر ایوان ما سر به کیوان بَرَست
از آن بهرهٔ ما یکی چادرست
چرا مادر زال تو داستان نیست و سیندخت این همه تاثیر گذار؟ حتی وقتی سام زال رو فرستاد پیش سیمرغ اعتراضی از مادرش نشنیدیم. میدونم مقصر شما نیستی و فردوسی هم تقصیری نداره! ایراد از افسانه است.